۱۳۸۵ بهمن ۱۱, چهارشنبه

نمی دونم برخورد از نوع سوم با هندی ها چرا اینقدر سخته ! من یک پروژه دارم با این جماعت که به حول و قوه الهی داره به آخر
می رسه ولی واقعأ بیچاره شدم توی این سه ماه اخیر. فکر می کنم حساسیتم نسبت به فیلم هندی به سمت بینهایت میل کرده، ضمن اینکه هر گونه احساسات نژاد پرستانه رو محکوم می کنم در عین حال معتقدم که تمام تلاشم را درجهت برقراری روابط حسنه کرده ام ولی نتیجه ای حاصل نگردیده است

۱۳۸۵ بهمن ۸, یکشنبه

سلام

از وقتی تصمیم گرفتم اینجا بنویسم کمتر تنها میشم ! من می خواستم تنهاییم رو اینجا یادداشت کنم ولی اونم دیگه قسمت نمی شه. البته دلیل دیگه ای هم هست که نمی تونم راحت بنویسم؛ فارسی تایپ کردن برام سخته و نامأنوس ولی دارم تلاش می کنم به هر حال. چون خیلی وقته که نوشته های ملت رو می خونم و لذت می برم؛ فکر میکنم یه کمی هم به خاطر اینه که میخوام بگم منم هستم. یعنی یه نفر اینجاست که می خونه (هم آواز و هم نوشته) ونگاه می کنه و گوش می کنه ولی کمتر می تونه حرف بزنه. حرف روزمره زیاد می زنه ولی انگار خیلی فایده نداره در راستای تقلیل علاقه مفرطش به جلب توجه! درهر صورت و با تأخیرسلام.این سلام رو باید توی پست اول می نوشتم ولی نشد یعنی چون باید سریع همونی که نوشته بودم پابلیش می کردم ؛همین الان هم دو تا مهمون کوچیک دارم(بیست سالشونه) که اینجا دارن سروصدا می کنن. خلاصه خیلی سلام

آزمایش می کنیم

دیروز اولین برف زمستانی اینجا بارید.خیلی دیر شده بود،حداقل برای قاره سبز و البته سرد، دیر شده بود
فکر میکنم هوا هم مثل من منفعل شده شاید هم فقط میخواد یه مدتی با من همدلی کنه.