۱۳۸۶ خرداد ۱۲, شنبه

اصرار می کنم پس هستم

خیلی وقته که اینجا ننوشتم در صورتیکه به خودم قول داده بودم گاهی خودمو اینجا یادداشت کنم که بتونم هر از چندی خودمو مرور کنم چون برام جالبه بدونم این تحولی که همه ازش حرف میزنند در مورد من هم صورت می گیره؟ و اگر جواب مثبت باشه چقدر زمان لازم داره؟
الان دیگه بعد از تنبلی طولانی مدتم عزمم رو جزم کردم که دیروز رو اینجا ثبت کنم البته که دیروز یه روزی بود مثل همه روزا فقط اینکه هر چی من دیشب درموردش نوشته بودم به مدد بلاگر عزیز در چشم به هم زدنی پرید و برای من که خیلی کند فارسی تایپ می کنم این اتفاق بس موجب ملال شد به طوریکه تجدید نوشته ها تا صبح امروز به تعویق افتاد
دیروز نمره قبولی درسی رو گرفتم که خیلی نا امیدانه منتظرش بودم و به عنوان جایزه کفش خیلی خوشگلی رو که برام یک سایز بزرگه خریدم (سایز پای من همیشه پیدا نمی شه و در ضمن این کفش رو نصف قیمت واقعیش خریدم) . البته علاوه بر کفشم به عنوان جایزه یک عالمه وعده هم به خودم دادم مثل دولت مهرورز دکتر احمدی نژاد
دیشب مهمونی تولد یکی از دوستان بود و بعداز کلی دربدری کشیدن برای خریدن کادو وقتی رسیدم خونه آرزو کردم که این دوست یک روز دیگه به دنیا آمده بود. اصلأ به فکرم نرسید که کاش مهمونی تولد یک روز دیگه بود چون از دید یک آلمانی این فکر خیلی اجرایی نیست پس برای ایرانی که اینجا به دنیا اومده اصلا قابل اجرا نیست

دیشب طی مهمونی و بعدش نزدیک بود در سیلاب اشک یک عاشق جوان غرق بشم که البته لازم به ذکر نیست این عاشق اشک ریز دختر بود و گریه کردنش هم اجتناب ناپذیر چون متأسفانه عاشق کسی شده که وابستگی شدید عاطفی براش مثل یک شوخی می مونه که بعد از مدتی کم کم ترسناک و دست و پا گیر میشه. البته منظورم این نیست که پسرک دوست داشتن رو بلد نیست یا که مهربون نیست! فقط این رابطه مرزها رو رد کرده از دید اون. فقط اشکال ماجرا اینجاست که همین آدم در عرض دو سال توی دل و دنیای یه آدم دیگه جای تمام عوامل فیلم رو گرفته حتی کارگردان! البته اگه زندگی روساده ساده مثل یک فیلم در نظر بگیریم

دیشب آرزو کردم کاش میشد آدم برای زندگیش و دنیاش یه فیلمساز خوب باشه و به هر کسی نقشی رو بده که از عهده اش بر می آد و نقشی رو به بازیگری که این نقش براش بی مفهومه نسپره...... مگر اینکه اون بازیگر خیلی برای بدست آوردن اون نقش خاص تلاش کنه. اینو به عنوان استثننا نوشتم چون میدونم همه ازش استفاده می کنن و داستان دوباره تکرار میشه چون بازیگره از اصرار کردنش بد جوری پشیمون می شه!!! چون قبل از بدست آوردن نقش نمی دونسته برای چی دوندگی میکنه فقط می دونسته که اون نقشو بهش نمی دن که خودش دلیل محکمیه برای بدست آوردنش

هیچ نظری موجود نیست: