۱۳۸۶ تیر ۳, یکشنبه

سفر

برای اولین بار امشب حسی را که تا به حال فقط به مدد الکل تجربه کرده بودم رو با سیگار و چای و موزیک پیدا کردم، البته پیشرفتی در جنبه اخلاقی ماجرا صورت نگرفت چون به نظرم سیگار و الکلی رتبه مشابهی در لیست نبایدهای بچه های خوب و ..... دارد، بگذریم که من در راستای سیگار کشیدنم با مخالفتهای محکمتری روبرو شدم ( اینجا واژه محکم با آگاهی انتخاب شده است،مخالفتش کمی درد داشت) و همین حال امشبم دلیل نوشتن دلتنگیم برای کسی شد که هرگز این خط خطی ها را نخواهد خواند. پس هر چه که جرأت گفتنش را مدتهاست ندارم اینجا می نویسم
شاید امشب بخوابم و صبح که بیدار می شوم فایل حجیمی از ذهنم پاک شده باشد که هنوز مطمئن نیستم از لزوم پاک کردنش، انگارکه منتظر پاک شدن اتفاقی اش باشم ولی با یک حس عجیب شیطنت آمیز می خواهم حتی در صورت اتفاقی پاک شدن این فایل بک آپی داشته باشم که روزهای پریشانی را پریشان تر کند.
عزیزم دلم هنوز تنگ می شود، باور می کنی؟ می دانم که حتی نمی توانی تصورش را بکنی که من با این همه مانع که تو و دوری ایجاد کردید هنوز اینطور بی اختیار دوستت داشته باشم. فقط تو نیستی که باور نمی کنی، باورش برای خودم هم آسان نبود اگر نمی دیدم که در روزگاری که هر روز همه برای تکرار دیروزهایمان عجله داریم هر طور شده برای تو و فقط تو وقتی پیدا میکنم به جز همراهی ات در خیابان ها و قطارها و حتی غذاخوری دانشگاه .دیروز با دوستی حرف زدم که از من دزدیده ای، البته هنوز نه کاملأ یا شاید چون خیلی کم فرصت دیدارش دست می دهد ، دور شدن از او را هم باور نکرده ام. نمی دانم او را برای دوستی خودت می خواستی یا خیلی ساده برای پاک کردن قطعه دیگری از گذشته ام، چون از معدود دوستان قدیمی تر از تو بود! گفت که هنوز با هم سفر می کنید. فقط خیلی ساده تو همراهت را عوض کرده ای! اینبار رها با تو نیست، شاید هم به خودت و دیگران گاه می گویی خودش خواست که برود.
حالا تو با هر همراهی (می دانم که دیگر برایت فرقی نمی کند) به همان سفر همیشگی مان می روی و من تنها می روم بارسلونا را که همیشه رویای دیدنش را داشتم، ببینم و به خودم بگویم که حتی بارسلونا هم خیلی قشنگ نیست اگر در دلت تنها باشی. آنجا هواهنوز تابستانها گرم است؟ کنار دریا صدای موج هنوز می آید؟ برای این می پرسم که موجهای دریای مدیترانه صدایی نداشت و حتی هوا گاهی از سرما یخ می بست! معیار جالبی است برای دیدن تفاوتهایمان. چون شرط می بندم آنجا هوا آنقدر خوب بوده که مثل همیشه سر برگشتن نداشته ای رفیق.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

لحن نوشته‌هاتون دخترانه است. مثل یک دختر شانزده یا هفده ساله. اما می‌دونم که اینجوری نیست.
الکل و سیگار... (امیدوارم راه درست رو پیدا کنید). موفق باشید