۱۳۸۶ تیر ۱۹, سه‌شنبه

خانم ناله از دوستان نزدیک من است. اینقدر نزدیک که مدتهاست با هم سفر می کنیم، مهمانی می رویم، با هم درس می خوانیم و خلاصه با هم زندگی می کنیم. به نظرم دوست خیلی خوبی نیست ولی به قدری به او عادت کرده ام که هر جا دعوت می شوم او را با خودم می برم که به مذاق خیلی ها خوش نمی آید.نه که دختر بدی باشد ها، فقط همیشه ناراحت است، همیشه از وضع موجود ناراضی است.
هر روز هوس چیزی را می کند که نیست، مثلأ هر روز برایم از غم غربت می نالد و می گوید که می خواهد به خانه شان برگردد. طوری اشک می ریزد و ناله می کند که باور می کنم. وقتی که به خانه می رسد چند روزی خوشحال است ولی ناگهان می فهمد که در خانه شان هم می شود چیزی پیدا کرد که بابتش غصه خورد و علاوه بر این کاری از دستش بر نمی آید تا وضع خانه را که حالا به نظرش آشفته می آید سامان دهد.این فقط یک مثال بود.حالا بگذریم که من هر روز تلاش می کنم به او بقبولانم که زندگی اینقدر هم سخت نیست، پیچیده نیست.
قسمت سخت ماجرا از جایی شروع میشود که روزگار هم بازی اش بگیرد وروی کمی بد اخلاقش را نشان دهد، آنروز دلداری دادن دو نفر نفس گیر می شود. انرژی زیادی می طلبد که گاهی ندارم. آنوقت است که بیخیال می شوم و عنان زندگی را می دهم به دست خانم ناله. با او همدلی می کنم . همدردی می کنم و اگر کسی به دادمان نرسد بیرون آمدنمان از گردابی که داخلش شده ایم ممکن نیست. امیدوارم که خدا همیشه یک نفر را به موقع برای کمک بفرستد.

۲ نظر:

Kourosh گفت...

سلام
خوشحالم که از راست نوشتن درست شد. در ضمن اگر از خارج از کشور مینویسید چنانچه مایل باشید میتوانید در لیست وبلاگهای خارج از کشور هم حضور داشته باشید.
آدرس:
http://persianbloggers.blogspot.com
با آرزوی شادی و موفقیتتان

ناشناس گفت...

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام
در قسمت کامنت‌های وبلاگ یکی از دوستان، اعلام کرده بودید که نقطه و علامت تعجب درست درج نیمشه. علت این اشکال اینه که توی قالب،‌ نوشته‌ها چپ‌نویس (چپ‌چین) تعریف شده‌اند. از توی قالب باید درست بشه.

ظاهراً ایراد برطرف شده