جهت ثبت در تقویم زندگی یک رها:
شب آخر مهلت تحویل پروژه ، صدای ابی که میگه حالا اون اسب بزرگ آهنی منتظره تا ............... ، این استرس مداوم و این word کوفتی که اینهمه روزه دارم بهش نگاه میکنم و از حالا فکر میکنم از فردا دلم براش تنگ میشه! همه اینا با هم یه حال عجیبی میده. آی هیجان دارم! آی دلشوره دارم :)))
پ.ن: الان میخواستم این صفحه رو ببندم، ناخودآگاه داشتم دنبال یه دگمهای چیزی میگشتم که save کنم.
پ.ن بعدی: حالا امشب اینجا پینگ هم نشه، بدی نمیشه ها!
شب آخر مهلت تحویل پروژه ، صدای ابی که میگه حالا اون اسب بزرگ آهنی منتظره تا ............... ، این استرس مداوم و این word کوفتی که اینهمه روزه دارم بهش نگاه میکنم و از حالا فکر میکنم از فردا دلم براش تنگ میشه! همه اینا با هم یه حال عجیبی میده. آی هیجان دارم! آی دلشوره دارم :)))
پ.ن: الان میخواستم این صفحه رو ببندم، ناخودآگاه داشتم دنبال یه دگمهای چیزی میگشتم که save کنم.
پ.ن بعدی: حالا امشب اینجا پینگ هم نشه، بدی نمیشه ها!