شنیدهام که خانوم برای دیدن من بدجور بیقراری میکنند. شما انذار ندادید ایشون رو که دیدن من دردی از هیچکداممان دوا نمیکند؟ من رفتهام، خیلی وقت پیش. این درست که چیزی به برگشتنم نمانده ولی اگر خانوم از تو حرف شنوی دارند، بهشون بگو نگران نباشند.
من برمیگردم ولی پیش تو نه. برمیگردم خونه. به همین سادگی. برمیگردم پیش اونها که هنوز ماندهاند. تو که سالها پیش منو جا گذاشتی.
پ.ن: حالا من هنوز عاقل نشدهام، درست. من هنوز بزرگ نشدهام قبول. ولی حتی نمیتونم تو و دوستدختر عزیزت رو اونشب توی مهمونی خودم تصور کنم که بدون دعوت خودتون رو به مهرک و شوهرش سنجاق کردین و داری وارد میشین. اینکه حتی به خانوم اجازه دادی این ایده جالب رو با مهرک مطرح کنه، یعنی خیلی بیش از حد روی ادب و خونسردی من حساب کردی. اینطورها هم نیست عزیز جان.
پ.ن بعدی: میگما........چی از من براش گفتی؟
۲ نظر:
خوشمان آمد:دی
یعنی از زعفروونی بودنت؛)
ارسال یک نظر