۱۳۸۷ مهر ۱۰, چهارشنبه

تولدت یادم نرفته بود بچه‌جان. تمام دیروز به یادت بودم؛ ولی روزم خراب نشد. باورت می شه؟ حتی خوش گذشت!! مدتها بود دلم می‌خواست کسی رو ببینم که دیروز بالاخره دیدمش. حتی می خوام بگم روز تولدت کادو هم گرفتم. کتاب تاکسی نوشت‌ها که خیلی وقت دوست داشتم بخونمش و همون دیروز همشو یه نفس خوندم.
از تولد سال قبلت انگار که صد سال گذشته. نمی‌گم که دیگه بهت فکر نمی‌کنم؛ ولی به جزتو؛ توی سرم فکرهای دیگه هم هست. نشونه‌ی خوبیه. نه؟!
راستی من برگشتم خونه. این شهر دیگه همه‌اش مال تو نیست. من اومدم که سهمم رو بگیرم.
پ.ن: خانوم در حاشیه؛ مرسی از کتاب. در ضمن به عرض برسونم که شما خیلی هم دو متن هستین!! خاشیه رو بیخیال شین لطفن.
پ.ن بعدی: تو خیلی هم بیفایده نیستی ها! روز تولدت یه قدم خیلی مهم برداشتم......... یه روزی خودت می‌بینی.

۳ نظر:

ناشناس گفت...

باز پاییز است
باز این دل از غمی دیرینه لبریز است...
باز پاییز است و هنگام جدائیها
باز پاییز است و مرگ آشنائیها
[گل]

ناشناس گفت...

چاککککریییم؛)

ناشناس گفت...

شاد باشید

اگر به نقاشی هم علاقمند هستید سری به وبلاگ من بزنید.[گل]