۱۳۸۹ فروردین ۱۸, چهارشنبه

از آخرین روزی که اینجا نوشتم خیلی گذشته، اینجا رو یادم نرفته بود، خیلی هم دلم براش تنگ شده بود. ولی چند تا دلیل دست به دست هم داده بودند که اینجا ننویسم. امروز که اومدم یه سری بزنم تصمیم گرفتم که دوباره بنویسم و برای اینکه مطمئن باشم زیر قولم نمیزنم، شروع کردم، بی اینکه حرفی برای گفتن باشه. خالی خالی، آرومتر از همیشه، شروع کردم به نوشتن. به نظرم اومد منصفانه نیست که فقط روزهای بد و ابری رو اینجا یادداشت کنم، حالا که روزها دارن کم کم آفتابی میشن هم باید نوشت. باید بنویسم که آفتابی بودن اینقدر ها هم سخت نیست. حتی به حضور آفتاب هم احتیاجی نیست. کافیه یه چیز خیلی کوچولو ته دل آدم بدرخشه!!
پ.ن: از محل کارم آنلاین شدم و امکاناتم خیلی کمه، حتی نیم فاصله هم ندارم!!

۵ نظر:

Matty گفت...

che kare khoobi kardi. Montazeretam...

فروغ گفت...

زمزمه کن رها . زمزمه هایت را می شنوم

نسرين گفت...

عاليه
منم دوست دارم دوباره بخونمت

درخت سبز گفت...

سلام دوست عزیز
یه سر به وبلاگم بزن.
مطلب امروز = کاریکاتور شخصیت های خارجی از دسته ی طنز
لطفا نظر هم بدهید تا بتونم وبلاگم رو بهتر کنم
این مطلب رو از دست ندید خیلی باحاله
راستی
با سر زدن به وبلاگ بلافاصله با همون نامی که درخواست کردید
لینک می شوید

ناشناس گفت...

آه بیرنگ تر از آینه یک لحظه بایست
راستی آن شبح هر شبه تصویر تو نیست
حتم دارم که توایی آن شبح آینه پوش
عاشقی جرم بزرگیست به انکار مپوش

امیدوارم سالم و با انگیزه باشی،هیچگاه آسمون دلت ابری نباشه ، هرچند که شاعر میگه:
هر ان دل را که سوزی نیست دل نیست
دل بی غصه غیر از آب و گل نیست.