من یک خاطره را با اهالی شهری که خیلی دورتر از خانهام است تقسیم کردم. عبارت بهترش این است که در خاطرهاشان شریک شدم.
امروز آخرین روزی است که این قطارهای قدیمی توی این شهر تردد میکنند. از فردا قطارهای زیرزمینی (همان متروی خودمان) جای اینها را میگیرند و برای همین امروز برایشان جشن گرفتهاند. جشن بازنشستگی انگار. و این قطارها چند سالی بعد میشوند یک خاطره منحصر به فرد و هر وقت عکسی ازشان ببینم یاد یک دوره از زندگیام میافتم.
نوستالژی اینطوری ساخته میشود؟ خیلی هم سخت نبود! هزینهاش فقط لحظات عمرت هستند. باید بنشینی و نگاه کنی. هر چه و هر کس که زودتر از تو خسته شد یا تمام شد، برای تو خاطره میشود.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۵ نظر:
Ine pas, baraye hamin in akasa sare rahe stadtbahn ha budan va aks migereftan? jalebeh raha, to yek padideye bozorge shahr ro poshte sar gozashti:)
khobi , payan nameh ro tahvil dadi?
اینطورها هم نیست
به متی: نه گلم :( دو هفته ای عقب افتاد! 6 می تموم میشه دیگه. ولی دفاع میمونه برای وقتی که از ایران برگشتم.
به آقای عابر: کدامش اینطور نیست؟
نوستالژی شدنش یا آسانیاش؟
نوستالوژی رو فقط گذر زمان درست می کنه
می بینی از یه چیزی بدت هم میاد ولی وقتی یه مدت طولانی برات اتفاق نمی افته اتفاق افتادنش با نوستالوژی همراهه
کی میای ایران خانمی؟
چه حیف که عقب افتاد اومدنت
بعدش هم اینکه به نظر من کاملا هم اینطوریاس
ارسال یک نظر